سایت مطلب های جالب و خواندنی|شعرا

سایت مطلب های جالب و خواندنی|شعرا - جملات زیبا,شعر,دلنوشته,هر مطلبی با هر موضوع

سایت مطلب های جالب و خواندنی|شعرا

سایت مطلب های جالب و خواندنی|شعرا - جملات زیبا,شعر,دلنوشته,هر مطلبی با هر موضوع

سایت مطلب های جالب و خواندنی|شعرا - جملات زیبا,شعر,دلنوشته,هر مطلبی با هر موضوع

بایگانی
پیوندها

اشعار زیبا از سهراب سپهری سری سوم

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۵۲ ب.ظ

اهل کاشانم.


نسبم شاید برسد


به گیاهی در هند، به سفالینه‌ای از خاک «سیلک».


نسبم شاید، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.


 


 


پدرم پشت دو بار آمدن چلچله‌ها، پشت دو برف،


پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی،


پدرم پشت زمان‌ها مرده است.


پدرم وقتی مرد. آسمان آبی بود،


مادرم بی خبر از خواب پرید، خواهرم زیبا شد.


پدرم وقتی مرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند.


مرد بقال از من پرسید: چند من خربزه می‌خواهی؟


من از او پرسیدم: دل خوش سیری چند؟


پدرم نقاشی می‌کرد.


تار هم می‌ساخت، تار هم می‌زد.


خط خوبی هم داشت.


.


.


.


زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ،


پرشی دارد اندازه عشق.


زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه‌ عادت از یاد من و تو برود.


 


زندگی جذبه دستی است که می‌چیند


زندگی نوبر انجیر سیاه، در دهان گس تابستان است.


زندگی، بعد درخت است به چشم حشره.


زندگی تجربه‌ شب‌پره در تاریکی است.


زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.


زندگی سوت قطار است که در خواب پلی می‌پیچد.


زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست.


خبر رفتن موشک به فضا،


لمس تنهایی «ماه»،


فکر بوییدن گل در کره‌ای دیگر.


زندگی شستن یک بشقاب است.


زندگی یافتن سکه ده‌شاهی در جوی خیابان است


زندگی «مجذور» آینه است


زندگی گل به «توان» ابدیت،


زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما،


زندگی «هندسه» ساده و یکسان نفس‌هاست.


 


.


.


.


 


کار مانیست شناسایی «راز» گل سرخ


کار ما شاید این است


 


که در «افسون» گل سرخ شناور باشیم.


پشت دانایی اردو بزنیم


دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم


صبح‌ها وقتی خورشید، در می‌آید متولد بشویم


هیجان‌ها را پرواز دهیم


روی ادرک فضا، رنگ، صدا، پنجره گل نم بزنیم


آسمان را بنشانیم میان دو هجای «هستی»


ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم


بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم


نام را باز ستانیم از ابر،


از چنار، از پشه، از تابستان.


روی پای تر باران به بلندی محبت برویم


در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم


 


کار ما شاید این است


که میان گل نیلوفر و قرن


پی آواز حقیقت بدویم


کاشان، قریه چنار، تابستان 1343

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی